ادبیات | ||
|
به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی (فردوسی) گفتار: سخن، حدیث، فرموده، فرمایش. جُستن :1 - طلب کردن . 2 - جستجو کردن . 3 - یافتن . معنی: راه را از فرمایشات پیامبرت جست وجو کن و با سخنان زلال او تیرگیها و آلودگیهایِ درونت را شُست و شو بده. زیبا زیستن زیستن: زندگی کردن. رحمت: 1 - مهربانی ، دلسوزی . 2 - بخشایش ، عفو. سعادت: 1- خوشبختی . 2 - خجستگی . حکمت: 1 - علم ، دانش . 2 - راستی ، درستی . 3 - کلام موافق حق .طنین: 1 - بانگ کردن مگس ، ناقوس. 2 - بانگ ، صدا. 3 - نوسانات فرعی صدا، پژواک .دلنشین: 1 - خوش آیند، آن چه در دل نشیند. 2 - مؤثر. مشتاق: آرزومند، مایل و راغب .فرهنگ: 1 - علم ، دانش . 2 - تربیت ، ادب . 3 - واژه نامه ، کتاب لغت . 4 - عقل ، خرد. 5 - تدبیر، چاره .آبشخور: = آبشخوار. آبشخورد: 1 - جای خوردن یا برداشتن آب . 2 - ظرف آبخوری . 3 - منزل ، مقام . 4 - بهره ، قسمت . 5 - سرنوشت. گنجینه: خزانه ، جای نگه داری زر و سیم . همواره: پیوسته ، همیشه. اعظم: 1 - بزرگتر، بزرگوارتر. 2 - درشت تر. متعال: بلند شونده ، بلند پایه ، والا، برتر.سیما: 1 - چهره ، قیافه . 2 - علامت ، هیئت . ظاهر: 1 - پیدا، آشکار. 2 - روی بیرونی هر چیزی .کردار: کار، عمل. غنیمت: هر آن چه که در ج نگ از حریف شکست خورده به دست آید. 2 - در فارسی هر مالی که بدون زحمت به دست آمده باشد. غنیمت شمردن : فایده و سود دانستن. واژههای متضاد: جوانی/ پیری- تندرستی/ بیماری - بی نیازی/ نیازمندی - آسایش/ گرفتاری - زندگی/ مرگ پیآمد: 1 - عارضه . 2 – حادثه. امان: 1 - بیترسی، ایمنی. 2 - زنهار، پناه. بیهوده = بیهوده = بیهده :1 - باطل . 2 - بی - ثمر، بی فایده . 3 - بی معنی ، پوچ ، یاوه .گشادهرو: خوشرو ، بشاش. تعالی: 1 - بلند پایه گردیدن . 2 - بلندی ، برتری - روا: 1 - جایز. 2 - حلال . 3 - سزاوار. -حاجت: 1 - ضرورت ، نیاز. 2 - امید، آرزو. ج . حاجات ، حوائج . - نصرت: یاری ، کمک . - مظلوم: ستمدیده. - بازداشتن: منع کردن ، توقیف کردن. - مثل: 1 - سخن مشهور.2 - داستان ، قصه . 3 - عبرت . 4 - پند، اندرز. - رنج: 1 - آزار، آزردگی . 2 - اندوه ، درد. 3 - تلاش ، کوشش. رنجور: 1 - رنج کشیده . 2 - دردمند، بیمار. 3 - غمگین ، آزرده. - قهر: 1- خشم و غضب. 2- عذاب کردن، تنبیه کردن. 3 - ظلم و زور. 4 - توانایی ، چیرگی . - درگاه: 1 - بارگاه . 2 - پیشگاه ، آستانة در. - وصایا: جِ وصیت ، پندها، اندرزها. - گناه: بزه ، کار بد. - خطبه: 1- سخنرانی ، وعظ. جمع آن خطب. 2- عقد جملاتی به زبان عربی که هنگام عقد ازدواج و برای مشروعیت دادن به آن گفته میشود. علی علیهالسّلام: جمال العلم نشره و ثمرتهُ العمل به و صیانتهُ وضعهُ فی اهلهِ زیبایی دانش در نشر آن است. میوهاش عمل به آن و نگهداریش اینست که آن را در اختیار اهلش بگذارد. دنباله در ادامه مطلب
به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی (فردوسی) گفتار: سخن، حدیث، فرموده، فرمایش. جُستن :1 - طلب کردن . 2 - جستجو کردن . 3 - یافتن . معنی: راه را از فرمایشات پیامبرت جستوجو کن و با سخنان زلال او تیرگیها و آلودگیهایِ درونت را شُستوشو بده. زیبا زیستن زیستن: زندگی کردن. رحمت: 1 - مهربانی ، دلسوزی . 2 - بخشایش ، عفو. سعادت: 1- خوشبختی . 2 - خجستگی . حکمت: 1 - علم ، دانش . 2 - راستی ، درستی . 3 - کلام موافق حق .طنین: 1 - بانگ کردن مگس ، ناقوس. 2 - بانگ ، صدا. 3 - نوسانات فرعی صدا، پژواک .دلنشین: 1 - خوش آیند، آن چه در دل نشیند. 2 - مؤثر. مشتاق: آرزومند، مایل و راغب .فرهنگ: 1 - علم ، دانش . 2 - تربیت ، ادب . 3 - واژه نامه ، کتاب لغت . 4 - عقل ، خرد. 5 - تدبیر، چاره .آبشخور: = آبشخوار. آبشخورد: 1 - جای خوردن یا برداشتن آب . 2 - ظرف آبخوری . 3 - منزل ، مقام . 4 - بهره ، قسمت . 5 - سرنوشت. گنجینه: خزانه ، جای نگه داری زر و سیم . همواره: پیوسته ، همیشه. اعظم: 1 - بزرگتر، بزرگوارتر. 2 - درشت تر. متعال: بلند شونده ، بلند پایه ، والا، برتر. سیما: 1 - چهره ، قیافه . 2 - علامت ، هیئت . ظاهر: 1 - پیدا، آشکار. 2 - روی بیرونی هر چیزی .کردار: کار، عمل. غنیمت: هر آن چه که در ج نگ از حریف شکست خورده به دست آید. 2 - در فارسی هر مالی که بدون زحمت به دست آمده باشد. غنیمت شمردن : فایده و سود دانستن. واژههای متضاد: جوانی/ پیری- تندرستی/ بیماری - بی نیازی/ نیازمندی - آسایش/ گرفتاری - زندگی/ مرگ پیآمد: 1 - عارضه . 2 – حادثه. امان: 1 - بیترسی، ایمنی. 2 - زنهار، پناه. بیهوده = بیهوده = بیهده :1 - باطل . 2 - بی - ثمر، بی فایده . 3 - بی معنی ، پوچ ، یاوه .گشادهرو: خوشرو ، بشاش. تعالی: 1 - بلند پایه گردیدن . 2 - بلندی ، برتری - روا: 1 - جایز. 2 - حلال . 3 - سزاوار. -حاجت: 1 - ضرورت ، نیاز. 2 - امید، آرزو. ج . حاجات ، حوائج . - نصرت: یاری ، کمک . - مظلوم: ستمدیده. - بازداشتن: منع کردن ، توقیف کردن. - مثل: 1 - سخن مشهور.2 - داستان ، قصه . 3 - عبرت . 4 - پند، اندرز. - رنج: 1 - آزار، آزردگی . 2 - اندوه ، درد. 3 - تلاش ، کوشش. رنجور: 1 - رنج کشیده . 2 - دردمند، بیمار. 3 - غمگین ، آزرده. - قهر: 1- خشم و غضب. 2- عذاب کردن، تنبیه کردن. 3 - ظلم و زور. 4 - توانایی ، چیرگی . - درگاه: 1 - بارگاه . 2 - پیشگاه ، آستانة در. - وصایا: جِ وصیت ، پندها، اندرزها. - گناه: بزه ، کار بد. - خطبه: 1- سخنرانی ، وعظ. جمع آن خطب. 2- عقد جملاتی به زبان عربی که هنگام عقد ازدواج و برای مشروعیت دادن به آن گفته میشود. علی علیهالسّلام: جمال العلم نشره و ثمرتهُ العمل به و صیانتهُ وضعهُ فی اهلهِ زیبایی دانش در نشر آن است. میوهاش عمل به آن و نگهداریش اینست که آن را در اختیار اهلش بگذارد. گروه کلمات املایی ستایش و درس اوّل سنایی غزنوی- روزی ده- جلال وکبریا- مدح وثنا- کشف الاسرار- نهان- جانوران- بهار وخزان- محمّد مصطفی- صلّی اللّه علیه وآله وسلم- اصحاب- طریق مبطلان- بساط حق- الأبنیه عن حقائق الأدویه- حدیقةالحقیقه- رحمت وسعادت- سرشار از حکمت- طنین دلنشین- جغرافیای فرهنگی- مشتاق شنیدن- گنجینه وآبشخور- شکوفایی وشکوهمندی-پیغامبر اعظم-سیمای ظاهر-غنیمت شمردن- پیامد های ناگوار- ظالم ومظلوم- هنگام قهر- مثل مؤمنان- خطبه هاو وصایا- غم محنت- خصلت ویژه- سخنان جذٌّاب- گنجشک زندانی. نکته ی زبانی درس 1 نهاد: کلمه یا گروهی از کلمات است که دربارهی آن خبری میدهیم؛ یعنی«صاحب خبر» است.. گزاره: خبری است که در مورد نهاد میدهیم. گزاره از اجزایی تشکیل میشود. مهمترین جزء گزاره فعل است. از اینرو به آن هسته ی گزاره می گویند. به مثالهای زیر توجه کنید: 1- نکاتِ دستوریِ کتابِ سومِ راهنمایی تغییر یافته است. نهاد گزاره/ فعل(هسته ی گزاره) 2- خدای تعالی، انسان گشاده رو را دوست می دارد. نهاد گزاره/ فعل(هسته ی گزاره) 3) بنی آدم، اعضای یک پیکرند نهاد گزاره /فعل (فشرده ی فعل اسنادیِ«هستند») و هسته ی گزاره گاهی گزاره ساده است. یعنی تنها جزء آن هسته ی گزاره(فعل) است. و گاهی گزاره، غیر ساده؛ که علاوه بر فعل، یک یا چند جزء دیگر نیز دارد. متمم ، مسند و مفعول می توانند اجزای گزاره باشند. نهاد و گزاره را در جمله ی زیر مشخص کنید: باغبان ، در پِی من تند دوید نهاد گـــــزاره موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |